top of page
  • سلما عابد

نهضت های فمینیستی در افغانستان


انواع و اقسام فشار های جسمانی و روانی، محدودیت های خانوادگی، چالش های اجتماعی، وابستگی های اقتصادی، نقش حاشیه یی در ساختار،  فرهنگ های ضد و نقیضی چون  بد دادن و سنگسار دختران یک گوشه یی از جمله صد ها مواردی میباشد که زندگی زنان و دختران در افغانستان را به یک صحنه پر تراژید مبدل نموده است.  روزگار غم انگیز زنان افغان دیگر به هیچ عنوان از چشم و گوش جهان پنهان نیست. با وجود که تا هنوز شرایط سخت و طاقت فرسای که زنان افغان محکوم به تحمل آن هستند، از سوی دنیا به عنوان یک معما نگریسته میشود. ولی با آن هم این وضعیت رقت بار از چندی بدین سو ظاهرا  توجهاتی را از سوی کشور های دنیا به خود معطوف کرده و گویا مداخلات بشر دوستانه به شمول کمک های مادی و معنوی نیز در زمینه صورت گرفته. و چنان وانمود میگردد، گویا در اثر این همکاری ها در چند سال اخیر تا حدی از مشکلات زنان این سرزمین کاسته شده است

ولی با وجود این ادعا ها اگر چالش های فرا روی زنان افغان را از پس عینک های واقع بینانه تری  مورد بینش قرار دهیم،  در میابیم که زمزمه های که خبر از بهبودی وضعیت وخیم زنان افغان را به گوش ها می شنواند، از حرف و حدیث های  تبلیغاتی یی بیش نیستند. زیرا دغدغه ها و چالش های که  زنان افغان ناگزیر در آن دست و پا میزنند فراتر و عمیق تر از آنست که به این سادگی حل و یا از آن کاسته شود.


اگر نگاهی بی اندازیم به تاریخ دیرینه افغانستان، در میابیم که وضعیت نامطلوب زنان  این سرزمین یک دغدغه جدید نبوده، بلکه از همان بلندی های تاریخ تا به امروز زنان افغان در یک موقف فرودستی و وابستگی شدید قرار داشته اند. در طول تاریخ حقوق و آزادی های شان سلب گردیده و همواره زن مانند یک روبات که ریموت کنترول آن بدست مرد قرار داشته کنترول گردیده اند.


تا این که امروز زن ستیزی با یک چهره خشن در لباس فرهنگ افغانی قد علم کرده، و زنان به ناچار سال های درازیست که در زنجیره های آن به اسارت گرفته شده اند. امروز از نظر روانی این موقف حاشیه یی از سوی خود زنان نیز به عنوان یک موقف طبیعی پذیرفته شده، تا جایی که در بعضی از قضایا به همان میزان که خشونت های اجتماعی و خانوادگی از سوی مردان بر زنان تحمیل میگردد، بطور خواسته یا ناخواسته  از سوی زنان نیز گاهی بر خود و گاهی بر همجنسان شان اعمال میگردد، که  ریشه چنین قضایی بر میگردد، به همان باور های ته نشین شده یی کلیشه یی که گویا زن از زمان تولد با یک سلسله محدودیت ها و وظایف مشخص شده بدنیا می آید. که اگر پا از آن محدودیت ها فراتر گذارد و یا وظایف مشخص شده اش را سهوا و یا عمدا انجام  ندهد، باید به بدترین و خشن ترین نوع مجازات گردد. و این جریان را یک عمل طبیعی قلمداد کرده اند. در حالی که بدون شک این وضعیت نفس گیر هیچ گونه منشا طبیعی نداشته و مستقیما بر میگردد به ساختار بسته جامعه افغانی.


حال سوال که مطرح میگردد اینست که وقتی  وضعیت زنان در کشور های منطقه و یا مشخصا کشور های اسلامی را مورد برسی و مقایسه قرار میدهیم، میبینیم که در بیشتر کشور های منطقه نیز زنان با سرنوشت شبیه حتا بدتر از زنان افغان سر دچار بودند که همواره بنابر دلایل مختلف حقوق و آزادی های شان تلف گردیده و به حاشیه رانده شده بودند. ولی بلآخره، توانستند با مرور زمان و طی مسیر های پر خم و پیچ مبارزه یک سلسله تغییرات  در زمینه های اجتماعی و فرهنگی ایجاد کنند. در جوامع عربی زنانی مانند زینب الغزالی، فاطمه مرنیسی، الیفه رفعت، دریه شفیق.... را سراغ داریم که با افکار و راه کار های متفاوت وارد میدان مبارزات آزادی خواهانه شدند و در زمان خود شان دست آورد هایی نیز داشتند، که تا امروز پیروانی را از خود بجا گذاشته اند. ولی در عین حال  وقتی بر میگردیم به جامعه افغانی، در میابیم  که در جریان سال های که زنان دنیا در حال دست یابی به حقوق از دست رفته شان بودند در افغانستان  نه تنها که این  وضعیت رقت بار زنان بهبود نیافته که  در مقاطع مختلف بدتر هم گردیده.  در این رابطه به چرایی این مسیله دلایل موجود است که مختصرا به آن میپردازم:

اگر بحث زنان افغان و کشور های منطقه را بطور مقایسوی برسی نماییم، قابل ذکر است که در افغانستان هیچ گاه همانند کشور های منطقه و جهان یک اجماع و یا نهضت زن باورانه که، برای رهایی زنان از شرایط نامساعد کوششی به خرج داده باشند شکل نگرفت.  زیرا دلایل مانند نظام های مستبد، ساختار اجتماعی بسته، حاکمیت فرهنگ های نامطلوب، فقر او زد و بند های همیشگی بر سر قدرت همیشه مانعی بوده برای جان گرفتن چنین حرکت ها. جا دارد یاد آور شویم، فقط گاه گاهی اقداماتی مقدماتی در این رابطه صورت گرفته اما این اقدامات یا آنقدر شتاب زده و در تضاد با بستر اجتماعی صورت گرفته که با برخورد های شدید جامعه مواجه شدند و یا از نطفه برنیامده از میان رفتند.


در این زمینه بیجا نخواهد بود اگر برگردیم به سال های حکومت امانی (۱۹۱۹–۱۹۲۹) . دقیقا زمانی که اولین جرقه های گرایشات زن گرایانه  شکل گرفت.


ملکه ثریا طرزی، زنی که چند قدم جلوتر از عصرش فکر میکرد، برای نخست بار به همراهی شاه امان الله تصمیم گرفتند یک سلسله اقداماتی جدی در جهت بهبود موقف کمرنگ زنان انجام دهند. که اگر از راه های موافق با باور های مردم به آن عمل میشد، بدون شک که امروز زنان افغان در موقف بهتری قرار داشتند. ولی مجری این برنامه ها یعنی شخص ملکه ثریا بدون شناخت دقیق از اوضاع و شرایط  حساس جامعه، طوری عمل کرد که نه تنها امید اندکی که از رهایی زنان بشارت میداد، نافرجام باقی ماند که سبب سقوط حکومت پر شکوه امانی نیز گردید. اولین اقدام ملکه ثریا کشف حجاب بود که این خود بشدت باعث بروز خشم و واکنش مردم گردید و دیری نگذشت که در کنار طرح های انکشافی دیگر امان الله برنامه های که در قسمت زنان اخذ گردیده بود نیز به نابودی رفت.


بانو طرزی مشکلات معنوی زنان را که به مراتب جدی تر از برداشتن رو سری و تغییر در نوع پوشش آنها بود را نادیده گرفت، این عمل کرد ملکه نه به آزادی زنان اثری گذاشت و نه هم ربطی به فمینیسم جهانی داشت. تنها اثری عمیق که همچو یک کبودی از این عملکرد ملکه  بجا ماند، همان تعبیر نادرست است  که از نهضت های زن باورانه تا امروز در اذهان جامعه افغانی باقی مانده که امروز  بعد از گذشت یک صده هر از گاهی اثرات آنرا  شاهد هستیم.


شایان ذکر است که همانند بسیاری از جوامع اسلامی دیگر در افغانستان نیز هیچ گاه فهم و درک درست و عمیق از  فمینیسم صورت نگرفت، در جوامع اسلامی نظیر افغانستان فیمینسم همواره به عنوان یک محصول غربی و غیر دینی تعریف شده است. گویا هر نوع نهضت و اجتماع که بنام آزادی زنان ایجاد میگردد در پی گمراهی و دعوت زنان بسوی خلاف ورزی با افکار دینی و رسومات سنتی و فرهنگیات جامعه است. و این باور تا امروز نگذاشته که چنین نهضت شکل گرفته و بطور گسترده و جدی مسایل زنان را مورد برسی قرار دهد. این در حالیست که اگر به مطالعه همه جانبه این نهضت  برگردیم در میابیم که مکتب فیمینیسم، آزادی زن را در قالب  و شرایط خاص همان جامعه دنبال میکند، و یا این که هیچ گاه خواستار آن نیست که زن را در تضاد با عقاید و یا دیدگاه های موجود در جامعه اش قرار بدهد. بلکه همواره خواستار آن نوع آزادی است که برای زن واقعا آزادی و مصونیت به بار آورد، نه اینکه زنان را قربانی راه آزادی نماید.

9 views0 comments

Recent Posts

See All

حال ما خیلی بد است

با رفیقِ روز‌های خوب و بدم “شبانه” صحبت می‌کردم در جریان صحبت‌ها به از دست دادن‌ها و دوباره نیافتن‌های‌مان صحبت می‌کردیم. گفتم؛ برای‌ما هیچی

مادر درد مندم

نمیدانم چگونه حجم و سنگینی این دردِ جان‌فرسا را به دوش بکشم. چگونه می‌توانم با واژه‌های ناچیزِ برون زده از دهان، دردِ این تیغِ به استخوان...

ميخواهم گريه كنم

ميخواهم گريه كنم، فرياد بزنم به حالم به حال مردم ابن ملت و مخصوصا به حال زنان اين ملت. ميدانم همه ملت و همه جوانان اين وطن و نه تنها زنان...

Comments


Post: Blog2_Post
bottom of page