top of page

Happy Little Things


You ask what makes me most happy?
The diamonds when they shine at night.
The warm summer with cool nights.
The parrots recklessly flying in the sky.

Home.

Peaches. Evening air.
My sister’s strong arms twisted around my waist.

My brothers rays of sunshine upon my face.

My mother’s priceless smile.
To be wild!
Rain showers. Sun. Pride. 

khadija Ghanizada

Poems: Quote

مرا حسرت یک نسل بدبخت به نیستی خواهد کشاند،

حسرت زنانی که زیر بار روزمرگی های خانواده های

شان خورد میشوند، حسرت زنانی که تمام غصه

هایشان را با گوشهی چادرهای نمناک شان به نیستی

میسپارند.

برای زنی حسرت میخورم که باید برای تمام درد هایش

تلخ بخندد و دستانش را خاموشانه روی سر و صورت

دخترش که هنوز از دردِ یک زن چیزی نمیداند بکشد.

او در چشم های پر اندوه اش حسرت یک لحظه شاد زیستن را پنهان میکند.

برای او این چیزی نیست جز یک روز دیگر با نابرابری

روزگار. زن می خواست طور دیگری زندگی کند، اما

حالا فقط نفس میکشد...

رها عصیان

Poems: Image

happiness is us

The sun shines
The water splashes

The wind blows my hair

The leaves move

The cherries fall

The rain makes rainbows

Gardens of butterflies

A world of love

There is happiness

There is smile in face

There is beauty of nature

There is togetherness

And love.
There is you, me, and us.

And you know what?

Happiness is us! 

Khadija Ghanizada

Poems: About


وقتی باد موهایت را 

بهم ریخت

شاخه شکسته ای شدم که ماه

از لای آن کوچید

ودیگر نتابید.....

دستانت بهشتیست پر از میوه ممنوعه 

که آتشی را به جان خریده ام

یادت رفته ام...

یادم می آیی

و یادت را در گلونم بغض به بغض

گره زده ام

دستانم خاای شد و دلم بال کوچک زخمی پرنده ای بود 

که روی دستان تو فتاد و 

مرد....

ناهید صدیقی

Poems: Welcome

دست هایم مرا صدا میزند
مرا کجا جا گذاشته ای؟
قرار بود از 
هزارن تن بنویسد
ازعطر گلهای باغچه ما
که صبح ها
اسم مرا با خود میاورد
لاله
لاله
که پر پر پر شد

کجای تنم چشم بدوزم و‌تکه های
خودم را جمع کنم
تا نفس هایم تفریق نشوند

آهای زمین قرتم نده من باید برگردم
به خانه 
برای بوسیدن عطر نفس های 
مادرم
چشم های پدرم
آغوش برادران و خواهرانم

هنوز زود است


آرزو ابراهیمی
کتاب هایم مرا صدا میزند
فردا قرار است کتابی را بخوانم
که در آن پری کوچک غمگینی است
من آن پری کوچک غمگین را دوست دارم
دست کم
بگذارید بروم برای آخرین
خداحافظی...
.
.
.بر من خاک مریزید
بر من خاک مریزید
دست هایم را جا گذاشته اند
دست هایم را جا گذاشته اند

آرزو «ابراهیمی»

Reach Out
Poems: About

گاهی باید غم هایت را بایک قهوه تلخ تنها بخوری

واندکی باخود ودرد هایت خلوت کنی 

درست زمانی باخودم تنها نشسته ام

چشمم به مجموعه اشعار زنی افتاد،

 که نابرابری های روزگار ویک مرد نیمه را

جوانی هایش را دگرگون کرد

و پس از اندوه بی پایان شمع زندگی اش

تا ابد خاموش گشت!

یاد آن جمله درد آلود فروغ میفتم!

منم زن تنها در آستانه فصل سرد

واین تنهای را گوشت به استخوانم حس میکند .

عجب سرمای دارد یخ میزند آدمی را!

چی بیرحمانه شاهدی زردی برگ برگ درختانم 

حس میکنم دچار دلهره عجیبی شدم 

ویک زن تنها چون من وهزار تنهای دیگر

چون فروغ در آستانه فصل سرد...

رها عصیان

Poems: Text

به عشق گم شده در ایستگاه میبیند 
کسی شبیه ترا اشتباه میبیند

کسی شبیه ترا
نه!
کسی شبیه تو نیست
کسی شبیه خودش را به چاه میبیند

به عکس ناقص افتاده روی آیینه
به عکس ناقص خود گاه گاه میبیند

به جاده های حقیر بدون آمدنت
به زرد مردگی هر گیاه میبیند

به پس گرفتن آن اشتباه ناممکن
که رفته رفته به پایان راه میبیند

که اختیار خودش رفته است از دستش
ترا به آن طرف پرتگاه میبیند

شمیم فروتن

Poems: Image

دردها را به خاک می‌بخشم، قرص ها بی خیال درمان اند
حشرات صبور در گورم، انتظار شروع پایان اند

در هجوم هوای زرد خزان، باز افتادم از تو، از بودن
خسته، عین درخت خشکی که... مورها راحتم نمی‌مانند

خاک خوابیده روی تخت تنم، پر شد از لاله‌های وحشی سرخ
در ته خاک هم که صد پاها، روی نعشم قطار می‌رانند

نه! به مردن مرا نخواهد ماند، ظاهرن مرده ام ولی باز اند
چشم‌هایی که احمق اند و هنوز، "تو نمی آیی" را نمی‌دانند

ریشه در درز های جمجمه ام... ریشه در استخوان نخواهد زد؟
چشم‌هایم برون زد از حدقه، روی قبرم درخت می‌شانند!

چشم هایی که بر نه/خواهند گشت، کافه تا کافه را به دنبالت

قهوه‌ات را به احتیاط بنوش، چشم هایم درون فنجان اند

لیمه افشید

Poems: Image
bottom of page